ماه...
داشتم با لهجه ی ولگردم به شما فکر میکردم
که شب شد
و ماه ان بالا
کمی سیاهی روی گونه اش نشست
شکل جغرافیای دلم
جزیره ای ,که مثل زمین زنی تنهاست
و از مدار این روایت بیرونش کرده اند
تا به من پناه بیاورد
در بستری که بوی عود میدهد
داشتم با لهجه ی ولگردم به شما فکر میکردم
که شب شد
و ماه ان بالا
کمی سیاهی روی گونه اش نشست
شکل جغرافیای دلم
جزیره ای ,که مثل زمین زنی تنهاست
و از مدار این روایت بیرونش کرده اند
تا به من پناه بیاورد
در بستری که بوی عود میدهد
من از اول عاشقی بلد نبودم
من مست بودم
که خدا انسان را از اتش ترساند
و پدر هر چه در اتش هوو کشید
من سردتر شدم